محل تبلیغات شما
یا رحیم قبرستان که میروم دوست دارم برم ساعتها بنشینم کنارش و باهاش حرف بزنم . خیره خیره به سنگ قبری نگاه میکنم که اسم و فامیل من رویش نوشته شده است . با خودم میگم یه روزی هم اون هم سن و سال من بود . همین که بهش نگاه میکنم داستان زندگی اش جلوی چشمانم جان میگیرد و احساس میکنم هنوز انگار روی همین سنگ قبرِ خشک عشق موج میزند . چهار خواهر بودند تازه خدا یک برادر بهشان داده بود که پدر ، فرزندان دلبندش را گذاشت و رفت پی کاری در لرستان .

یقیناً کُلّه خیر

عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن

وایسا دنیا من میخوام پیاده شم

میکنم ,سنگ ,همین ,خیره ,هم ,عشق ,نگاه میکنم ,عشق موج ,خشک عشق ,قبرِ خشک ,سنگ قبرِ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش نویسندگی خلاق دل‌نوشته دلانه