محل تبلیغات شما



یا حافظ یه کانالی هست پیش بینی زله میکنه . بعد از اون زله ی آبان ماه پیگیرش شدم و واقعا هم دیدم درست پیش بینی میکنه امشب داشتم شام میخوردم که علی خوند برای منطقه ی ما زله ی شدیدی رو پیش بینی کرده در این روزها . غذا تو دهانم موند و ماهیچه هام منقبض شدن ترسیدم هم از مرگ هم از از دست دادن نفهمیدم دارم چیکار میکنم استرس شدیدی گرفتم . بعدش یاد اون فایل حاجی پناهیان افتادم که روایت میخوندن " خدا میفرماید از هر چی بترسی ذلیل او میکنمت " گفتم
یا رحیم قبرستان که میروم دوست دارم برم ساعتها بنشینم کنارش و باهاش حرف بزنم . خیره خیره به سنگ قبری نگاه میکنم که اسم و فامیل من رویش نوشته شده است . با خودم میگم یه روزی هم اون هم سن و سال من بود . همین که بهش نگاه میکنم داستان زندگی اش جلوی چشمانم جان میگیرد و احساس میکنم هنوز انگار روی همین سنگ قبرِ خشک عشق موج میزند . چهار خواهر بودند تازه خدا یک برادر بهشان داده بود که پدر ، فرزندان دلبندش را گذاشت و رفت پی کاری در لرستان .
به نام خدا یکی از فامیل های پدری ام رفته خواستگاری دختر خاله ام که به ترتیب از بالا به پایین دخترِ کوچک تر از منه خانواده ی مادریه . شاید باورش براتون سخت باشه خاله ام یعنی مادر همین دختر خاله فقط سی و چهار سالشه . اگه جواب مثبت بدن میشه مادرزن ! دختر خاله ام هم داره هجده رو پر میکنه . دختر خاله ام خیلی دختر خوبیه و حقش یه زندگی خوبه . اصلا دختر شلوغ کار و پر حاشیه ای نیست . سرشو انداخته پایین و زندگی شو میکنه .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

payan-nameha شوق پرواز